قبل التحریر:

برای آقای سجاد افشاریانِ عزیز کِ اخیرا بِ لیست علاقه مندی های شدیدم اضافه شده اند.

اویی کِ عجیب خودِ منِ منِ است کِ یک دهه جلوتر در کالبدی متفاوت وارد جهان شده است، گویی نمودِ انسانی اندیشه ها و نوشتارِ من، سال ها جلوتر از ذهنم بیرون جهیده باشدُ جان گرفته باشد.

اسکارلتِ دهه ی شصت.

در حوالیِ او هنوز هم دهه، شصت است.

انگاری کِ او را از بطن تاریخِ خاک گرفته بیرون کشیده باشند؛ همین قدر ناب، همینقدر دست نیافتنی.


 


آخ از این نمایشِ بی نظیرشان.

آخ کِ عجیب تکِ تکِ واج هایش بِ دل می نشستُ اشکِ فراوان از چشم می گرفت.

عاشقانه اش، عارفانه اش، ی اش؛ تمامش بِ خوردِ تک تک سلول هایم رفته است.

این نمایش گوشت شد بِ تنمان!

بغض های بلعیده شدهِ مان را فریاد زدند،

طعم شیرینِ آزادیِ بیان را چکاندند با قطره چکان در حلقومِ روحِ کتک خورده مان!

اشکِ عشق و فراق گرفتند از چشم هایمان.

دمشان گرم!!

آگاهیِ مرددِ نو رسته ی من را میخکوب کردند بِ دیوارِ ۲۱ سالگی ام؛ با تشکر از شعورِ فرهیخته و قلمِ بی بدیلشان.

 

.

 

چی میشه کِ آدما تصمیم بِ رفتن می گیرند ؟

بهت میرسم؟

یهو نرم نبینمت؟

میرم.

میبینمت؟

با زله باهم نیاین؟

میاین.؟

اصن بیاین!

من عاشق اینم کِ با تو زیر یِ آوار بمونم.

.

هر کسی یا روز می میرد یا شب، من شبانه روز

دیشب خوابشو دیدم،

مثل بیداری زبونم قفل شده بود،

دورِ دور شده بود،

مثل یِ شهاب سرخ نا پدید شد!

لحظه ای هزار بار صد هزار بار خودمو نفرین میکردم کِ پسر! چی می شد اگه ی بار فک صاحاب مرده رو ت میدادی و حرف دلتو میزدی؟

باهام حرف بزن.

.

 

و گفت محبت شکل نگیرد میان دو تن کِ یکی دیگری را گوید " ای من "

 

.

برداشت آخر را از عمد سرفه کردم،

تا یک بار دیگر بیشتر بگویم ک چقدر ها دوستت دارم.!

 

( تکه هایی بی نظیر از متن تئاتر )


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها