اگر جهل مرکب استادِ بی سوادِ دانشکده و جزوه ی غیر مرتبط اش با موضوع درس را عدو در نظر بگیریم،
می فرمایند عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد؛

در جزوه ی مذکور به این جملات برخوردم :

".جریان عدل و ظلم کِ از محوری ترین اصول و مبانی اخلاقی و نیز حقوقی اند، دارای مفهومی روشن اند اما  حقیقت آنها بسیار مبهم و نا شناخته است، زیرا معنای عدل قرار دادن هر چیزی در جای خود و معنای ظلم، از حد و تعدی بِ حریم غیر است.
این مفهوم های آشکار با مصداق های پنهان رو بِ رویند زیرا جای اشیا و اشخاص را فقد آفریدگار آنها می داند و کسی کِ نَ آنها را خلق کرده و نَ شاهد آفرینش آنها بود، هرگز از جای آنها آگاه نیست و چون موضع چیزی مشخص نشود، حفظ آنجا یا بِ آن و یا از آن مبهم می ماند.
در چنین حالتی چگونه می توان قانونی را عدالت و قانون مقابل آنرا ظلم دانست ؟ "

فکر کردن راجع بِ اتفاقات بزرگی کِ همه ی ما را در بر میگرد، پیدا کردن منشا آن و گه گاه فوحش هایی کِ روانه ی باعث  بانی های احتمالی اش میکنم ماه ها و یا چند سالی است کِ مغزم را خسته کرده است.

قضاوت کردن و تصمیم گرفتن و موضع مشخص کردن راجع بِ چیزی کِ هیچ پرتوی نوری از آن بِ پیرامون نمی کند حسابی چلانده است مرا.

تصمیم دارم چند وقتی در بابِ مسائل کشوری گوسپند باشم؛ تصمیم جدیدی نگیرم، از چیزی حرص نخورم، دهانم را بِ بحث راجع بِ اثبات حقانیت باز نکنم، حرف های توجیه کننده و یا نقض کننده را نشنوم و خود را از تمام جان فرساینده ها و تمامِ قضاوت هایی کِ احتمال نیم در هزار خطا دارند نجات دهم.!

شاید بهتر باشد کمی جاده ی احتمالات را باز تر و وسیع تر کنیم تا از بند تعصب و انحراف رها شویم و در منصبِ پر گزند قضاوت هم ننشینیم و بخشی از درون خود را خالی بگذاریم تا روزی اگر قطره ای حقیقت از آسمان چکید، جای خالی برایش وجود داشته باشد!


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها